سلام! امروز میخوایم پاسخ هاتون برای چالش The Words I Wish I Said رو بخونیم:>
از همه کسایی که همراهی کردن ممنونم:") چون بار اول بود یکم نگران بودم ولی استقبالی که دیدم دلگرم کننده بود :>
و اینکه من فقط جواب هاتون رو میزارم و خودم ریکت نکردم چون حس کردم شاید جالب نشه~ اما اگه فکر میکنید به هر کدوم از کسایی که چیزی گفتن میخواین چیزی بگین کامنت ها در اختیارتون هست:>
راستی اگه الان که این پست رو میبینید یا هر کدوم دیگه پست ها و مدتی ازشون میگذره اما شما حرفی برای گفتن دارید هیچ محدودیتی نیست و میتونید بگید، من هر وقت که ببینم به پست اضافه میکنم و اگه تعداد زیاد باشه پست رو بعد از مدتی دوباره آپ میکنم.
خب بریم سراغ اصل مطلب:
اما من فقط دلم برات تنگ میشه...
***
چیز خاصی نیست ولی دلم میخواست یه بار جلوی کل کسایی که به هر دلیلی به خودشون اجازه دادن قضاوتم کنن، خردم کنن، یا هرچیزی در میومدم و نمیذاشتم انقد اذیتم کنن~ ولی گذشته و دیگه زیاد هم برام مهم نیست.
***
I'm not the one that you thought
***
دوستت دارم لعنتی چرا نمیفهمی..:)
***
بهم توجه کن، منم وجود دارم.
***
من به دردی دارم که دلم میخواد کسایی که دوسشون دارم من رو بشناسن ولی تا میبینم یکی یچیزی درموردم فهمیده که من بهش نگفتم با خودم میگم نه این خوب نیست و کمتر شخصیتمو بهش نشون میدم :"
***
اینکه که بهت تکیه نکردم؛ سرمو روی شونه هات نزاشتم و اجازه ندادم پشتم باشی، اون روز بهترین تصمیمی بود که میتونستم بگیرم..
***
خب من خیلی حرف ناگفته دارم . میدونی من توی مدرسه دوست صمیمی مانندی ندارم و خب فقط چسبیدم به یکی از اعضای بیان و بعد وقتی که ببینی اون چقدر دوست تو مدرسه داره ، چقدر درس میخونه و درساش براش مهمن ناخوداگاه احساس مزاحم بودن بهم دست میده . و بعد از نظر خودش من مزاحم نیستم ولی میدونم که هستم . من خودم نه درسم خوبه نه چیزی. این چند وقته خیلی دلم میخواد باهاش کامل درد و دل کنم ولی یه جوریا شده یکم سرد شده البته سرد چیزیه که من ازش دریافت میکنم ممکنه خودش بگه نه :( امروز کلا سعی کردم بهش پیام ندم دلم نمیخواد مزاحمش بشم. رابطمون این شکلیه که هیچکس فکر نمیکنه ما چقد صمیمی ایم و کلا انگار بهتره زیاد دور و برش نچرخم اون کسایی رو داره که بخوان جامو بگیرن . دلم میخواد از بیان برم ولی نمیتونم ....
***
"دلم برات تنگ میشه" فقط میتونم داخل این چهار کلمه احساساتمو بیان کنم:")
***
راستش دقیق نمیدونم...ولی فکر که میکنم من معذرت خواهی به یه نفر بدهکارم .الان دوستیم و چن سالی از اون اتفاقی که افتاده میگذره و هردو به این نتیجه رسیدیم که تقصیر جفتمون بوده و دیگه به اون دوران اشاره نمیکنیم...ولی فقط کاش همون موقع ازش بابت لجباز بودنم معذرت خواهی میکردم تا این طوری نه من عذاب وجدان میگرفتم نه اون ناراحت میشد
***
کاش مجبورم نمیکردی دوباره باهات آشتی کنم.. چیزی از با هم بودن ما نصیب مون نمیشه فقط فاصله امون بیشتر میشه- اصلا درکت نمیکنم که چرا نمیتونستی ببینی یکی داره از با تو بودن دست میکشه ... و اینم در حالیه که خودت اصلا سمتم نمیای- من آدم احساسی نیستم ولی از این رفتار های رو مخت متنفرم. سو.. ترجیح میدم منم بهت محل ندم حداقل اینجوری میتونم از عصبانیتم کم کنم.
***
خطاب به اون الف.م ! میدونستی وقتی بهت نگا میکنم حس انزجار بهم دست میده ؟ یه آدم چقد میتونه نفرت انگیز باشه آخه ؟ تو جدی جدی کثیف ترین آدم که نه موجودی هستی که تو عمرم دیدم ! یه توی تو خالی داری یه روکش طلا ! سر تا پا فیکی ! بعضی وقتا با خودم فکر میکنم واقعاً تاوان کثافت کاریاتو میدی؟ وقتی داری خون گریه میکنی و بهم میگی مگه من چیکار کردم میخوام داد بزنم و تمام گوه هایی که خوردی رو بهت بگم ولی فقط سکوت میکنم .البته بعید نیست همون گریههاتم اشک تمساح باشه ! تو به خواهراتم رحم نکردی حتی به بچههای ۶-۷ ساله ی فامیل... چه برسه به دیگران ! من.. نه.. حق خودمو نمیبخشم ! تو لایق بخشیده شدن نیستی ! چطوری میتونی شیک تو چشمای هممون نگا کنی؟ یکم عذاب وجدان نداری؟ ولی امیدوارم همه ی بلاهایی که سر بقیه اوردی سرت بیاد ! حتی بدتر!
***
سختگیر بودنتون فایده ای به حال من نداره
***
وقتی به دنیا اومد، میتونست نزدیکترین آدم به من باشه.. اما باعث شدید ازش بدم بیاد
***
به خودم ... کاش میتونستم به خودم بگم همه چیز رو درست میکنم
***
دوستت دارم و این برای در نظر نگرفتن تمام تضاد های بینمون کافیه
***
میشه بغلت کنم؟ i need this.
***
دستامو بگیر.
***
میشه روی واقعی خودت رو بهم نشون بدی؟ هر چقدرم که فکر میکنی منفور و زشت هستی من دوستت خواهم داشت. برام مهم نیست چقدر افسردهای و انرژی منفی میدی. من دوستت خواهم داشت. به هرکس که دلت میخواد همین نقاب خوشگلت رو نشون بده اما میشه جلوی من هر چیزی که میاد به ذهنت رو بگی؟ همون انرژی منفی رو بده به من. من فقط میخوام حالت بهتر باشه و با بیرون کشیدن انرژی های منفی سعی میکنم حالتو خوب کنم. فقط بهم اجازه بده. من میخوام باهات دوست باشم.
***
کمک میخوای؟ اگر کاری داشتی بیا منو پیدا کن. من همیشه بهت کمک میکنم. میدونی اینکه داری تلاش میکنی پیشرفت کنی چقدر ارزشمنده و باعث میشه به هدفت برسی؟ پس چرا فکر میکنی اضافهای؟ چرا فکر میکنی اینکه دوستی نداری مشکل شخصیتته؟ تو هیچ مشکلی نداری. فقط هنوز همدیگه رو پیدا نکردین. تا موقعی که پیداش کنی من کنارت میمونم. اگر خودت بخوای. به ف.پ
***
میدونستی ناراحتش کردی؟ چرا سعی نمیکنی یه کم درک کنیش؟ آه میدونم که دوسش داری و خیرشو میخوای ولی همه اونطوری که تو فکر میکنی فکر نمیکنن.
***
به جای اینکه بهس بگی چیکار کنه و چیکار نکنه تشویقش کن. البته اگر بلد باشی.
***
چرا یه کم نمیتونین همدیگه رو دوست داشته باشین؟ چرا همش به کسایی توجه میکنین که زیبا و خوبن؟ آدمای خسته و ناراحت به همون اندازه ای که ارزشمندن که آدمای خوب ارزشمندن. چرا به جای مقایسه سعی نمیکنین به آدمایی که نیازِ «محبت دیدن»شون برطرف نشده یه کم توجه کنید؟ نمیشه به فکر بقیه هم باشین و خودخواه نباشین؟
***
تو بهم اسیب میزنی. باید ازن دور باشم. تو اهمیت نمیدی. من دوستت دارم.
***
همه میگن میدونی چند نفر از تو بدبخت ترن؟ ولی تاحالا کسی اونایی که از من خوش بخت ترن رو شمرده..؟ :)
***
من فقط میخاستم تک و تنها زندگیمو بکنم تا اینکه سر و کله ت پیدا شد.
***
منو ببخش. :)
***
برای مامانم. من بهت نیاز داشتم.
***
برای بابام. تو اصلا وجود داری؟
***
برای خانوادم. ازت متنفرم.
***
جات بین بازوهام خالی.
***
ای کاش بغلت میکردم بدون اینکه به عواقبش فکر کنم.
***
به خودم. لعنت بهت؟ نه نه. خستهم کردی... ولی دوستت دارم. ولی هرکاری میکنم نمیتونم خوبت کنم چرا یه کوچولو اوکی نمیشی؟ چرا نمیتونم تلاش کنم؟ خسته شدم از زندگی باهات فقط میخوام نجات پیدا کنم از این دنیای الکی و یهوییای که برای خودم ساختم. چرا تو رهام نمیکنی و بذاری برم؟ میشه بهم بگی آینده ی روشنی دارم؟ میشه یه کاری کنی که همه چی اوکی بشه؟ میشه یه جوری کارا رو درست کنی که من یادم بره همچین روزایی وجود داشتن. ولی میدونی شاید یه مشکلی روانیای چیزی دارم. شاید اینکه یه روز دوستت دارم و یه روز نه به خاطر اینه که مشکل دارم نمیدونم. هیچ وقت نباید بهت اینارو بگم چون تو باید دوست داشته بشی و هیچوقت حرفای منفی منو نشنوی ولی میشه اینا رو بهت بگم و تو فراموش کنی؟ یا اینکه بهشون عمل کنی.
***
با اینکه حتی نمیشناسمت، حتی باهات حرف هم نزدم، اما آرزو میکنم در آرامش باشی. فرصت صحبت کردن باهات رو زود از دست دادم، حتی با اینکه نمیدونی من کیم اما دوستت دارم ارکیده بنفش، روحت شاد:)
***
چرا همیشه من باید حالتو بپرسم ؟ شده ساعت ها منتظر بودم که تو ازم حالمو بپرسی ولی هیچ پیامی ازت نگرفتم و انقدر احمقم که باز میام پیشت و حالتو میپرسم ....
***
به منم توجه کنین، منم وجود دارم، منم ناراحت میشم، منم حس میکنم..
***
به یه خرگوش کوچولوی آبی، تو برای اینکه مارو داشته باشی نیازی به اون روباه سفید نداری، ما همه جوره دوستت داریم، قدمت دوستیمون بیشتر از اونه که با همچین چیزی از دستت بدیم
***
به H، واقعا آرزو میکنم چیزایی که درموردت فهمیدیم درست نباشن، خودت میدونی اگه بویی ببرم که راستن قراره چه بلایی سرت بیارم. درمورد داستانم اغراق نکردم.
***
معلم مورد علاقم بودی تا قبل از اینکه تصمیم بگیری بهخاطر نمرهم جلوی کل بچهای کلاس خوردم کنی. ازت متنفرم، آرزو میکنم دیگه نتونی کار کنی، یا حداقل جوابشو پس بدی.
***
بعد از تو از دوست داشتن کس دیگه ای میترسم، میترسم یه وقت حس بدی بهت دست بده، با اینکه هیچ وقت انگار حتی اهمیت نمی دادی که وجود دارم
***
من فقط نمیخوام از دستت بدم ولی این چیزیه که بهش محکوم شدم، هر چیزی که نمیخوام هرگز از دست بره رو به محض اینکه به دستش میارم از دست میدم، حتی تو
***
ولی نتونستم بغلت کنم و بگم چقدر دوستت دارم و دلم برات تنگ میشه چون نمیتونستم نگاه های بقیه و حرفاشون رو ندیده بگیرم
***
تنها چیزی که میخواستم این بود که منو درک کنید.جای اینکه موقعی اشکام دارن سرازیر میشن و نمیتونم حرفی بزنم بگید چته و مسخرم کنید،بغلم کنید. من همیشه بغل کم داشتم و علاوه بر اون جرأتی هم برای بغل کردن نداشتم..
***
آرامش تنها چیزیه که میخوام
پ.ن: خب پست رو برای بار آخر اپ کردم و ظهر-نهایتا تا شب- قراره پست چالش جدید رو بزارم~ اما هر وقت که بخواین باز هم میتونید اگه حرفی داشتید اینجا بگید و بعدا اضافه میشه اما پست فکر نکنم دیگه اپ بشه- با سپاس فراوان:>